#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_126

ستاره که هیچ میلی به آمدن نداشت وفقط بخاطرمریم حاضربه آمدن شده بود سرش را تکان داد و گفت: سعی میکنم ولی قول نمی دم

در همین لحظه به رستوران انتخابی پسرهارسیدند که خیلی مجلل ترو بزرگ ترازرستوران خودشان بود .

هر چهارنفر روبروی هم سر میز چهارنفره ای نشسته بودند. ستاره بخاطر اینکه عرشیا ومریم روبروی هم نشسته بودند واو مجبور شده بود روبروی مانی بنشیند بسیارمعذب وکلافه بود. تابحال به جز سلام وعلیک ابتدایی هیچ حرفی بین آن ها ردوبدل نشده بود.

عرشیا نگاهی به مانی وستاره که هردو اخم کرده بودندانداخت سپس به مریم نگاه کرد که با چشم وابرو به او اشاره میکرد چیزی بگوید. بالاخره گفت : من واسه همه جوجه سفارش دادم. جوجه های اینجا حرف نداره . من و مانی که هر وقت میایم اینجا ازشون نمی گذریم. شما که جوجه دوست دارین ؟

مریم با لبخند در جواب اوگفت : معلومه خیلی دوست داریم

ستاره که خودش هم نمی دانست چرا با دیدن دوباره مانی اینقدرعصبانی شده بی اراده گفت : البته اگه مثل پیتزاهای شما سنگ توش نباشه

مانی نگاه خشمگینی به ستاره انداخت که از نظر اودورنماند. عرشیا که نگران بودمانی چیزی بگوید سریع گفت : حالا که حرف رستوران شد میخواستم بگم من و مانی امشب شما رو دعوت کردیم اینجا تا بخاطررفتار اونروزمون ازتون معذرت خواهی کنیم

ستاره نگاهی به چهره بی تفاوت مانی انداخت و با طعنه گفت : قیافه این دوستتون که زیاد شبیه آدمای شرمنده نیست

مانی بدون اینکه به او نگاه کند گفت : گفتم اگه ازتون معذرت خواهی کنم دیگه نمیتونید برید ازم شکایت کنید در رستورانو گل بگیرن

ستاره که متوجه طعنه کلام او شده بود سرخ شدوگفت : اتفاقاً قصد دارم بزودی اینکارو بکنم

مریم چپ چپ به عرشیا نگاه کرد و اوقبل از اینکه مانی حرف دیگری بزند گفت: بس کنید دیگه بچه ها شبمونو خراب نکنید. مانی جان ما مگه قبلاً در مورد این موضوع با هم صحبت نکرده بودیم

مانی با خونسردی در جواب او گفت : نه دیگه نشدعرشیاجون 200تومان کفاف امشبونمی ده

romangram.com | @romangram_com