#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_116
عمه هیکل تنومندش را به سمت آن ها چرخاندوگفت : شما چیزی گفتید زن داداش؟
راحله هول شدو گفت : نه ... پس دانیال کجا موند چرا نیومد؟انگارازدیدن ما زیاد خوشحال نشد
حمید خان از جای خود بلند شد وگفت : نه بابا این چه حرفیه راحله خانم الان میرم ببینم این پسر کجا مونده
و به سمت پله ها رفت. بعد از رفتن او ، عمه گفت: نمی دونم چرا دانیال تو هم بود.
سپس به ستاره نگاه کرد وادامه داد: ستاره جون تو بهش چیزی گفته بودی؟
ستاره که ازوقتی حرف های دانیال را شنیده بود ناراحت بود ودل خوشی هم از عمه نداشت ساکت ماند و به جای او مادرش جواب داد: ستاره چی میتونسته بهش گفته باشه که ناراحت بشه؟ شما هم دیگه خیلی این پسرو لوس کردین
عمه که دلش از رفتار اخیر راحله پر بود پشت چشمی نازک کردوگفت : این که لوس کردن نیست راحله جون من مواظب پسرمم. تو این دور و زمونه گرگ زیاد شده
به ستاره نگاه کرد وادامه داد: پسرمم که چیزی کم نداره دکترکه نیست که هست خوش تیپ و خوش قیافه نیست که هست اگه الان هواشو نداشته باشم باید فردا از تو باغها جمعش کنم
ستاره با شنیدن این حرف نگاهی به پدرو مادرش که معلوم بودند عصبی شده اند انداخت واز عصبانیت و خجالت توامان سرخ شدوسرش را پایین انداخت. چند لحظه بعد کنار گوش مادرش گفت : مامان تو رو خدا بریم خونه ، من دیگه نمیتونم اینجا رو تحمل کنم
مادرش آهسته گفت : مگه بچه شدی ستاره ؟ میخوای باباتو ناراحت کنی؟
در همین لحظه دانیال به همراه پدرش ازپله ها پایین آمدند ونشستند. دانیال اخم کرده بود و کسی چیزی نمی گفت. سیروس که می دانست این جو بخاطر جروبحث احتمالی ستاره و دانیال است روبه دانیال گفت : چرا پکری دایی ؟ نکنه تو راه با ستاره بحثت شده ؟
ستاره که هنوز از حرف های عمه عصبانی بود پیش دستی کردوگفت : نه بابا چه بحثی ؟ فقط دانیال توی راه یه کم از ماشین جدیدش برام تعریف کرد. یه سخنرانی مبسوط هم از مبحث «هر چیو بخوای باید بدست بیاری » برام کرد
romangram.com | @romangram_com