#غم_نبودنت_پارت_70


حال منو هیچکس درک نمیکنه.با اینکه طاها عشقم نبود ولی منبع ارامشم بود.بهش عادت کردم.وابسته شدم.8 ماه تموم در گوشم عاشقانه حرف زد.دل داد.طاقت ندارم جای خالیشو تحمل کنم.

هوا تاریک شده بود که رسیدم به پل.همونی که بهم قول داد شب عروسیمون منو بیاره .که از اول تا اخرش و بدوییم.با لباس عروس و دوماد.دستای همو بگیریم و بدوییم.

اینا ارزوهای خودش بود.خدا انقد عجله داشتی واسه زود بردنش نذاشتی حتی لباس دامادی تنش کنه.

دوییدم.تند تند دوییدم.بی یار.بی داماد بی طاها بی کس.تنها.یه عروس شوهر مرده.

رسیدم به وسطاش.همونجایی که اون شب طاها ب*غ*لم کرد.خون دماغ شد.حرف زد.دستامو دور خودم حلقه کردم.جای طاها خالیه..

حالا من امشب تنهام.تنهامو طاها نیست.

رو کردم به اسمونو دادزدم_طاها..میبینی منو .گفتی میبینی.گفتی از اون بالا نگاهم میکنی.تنها شدم.حالا من چکار کنم بی تو.با خاطراتت.لعنتی چرا اومدی تو زندگیم..اومدی عذابم بدی.اومدی خاطره بسازی و خاطره بشی.چی میکنی اون بالا؟نکنه تو هم عروسی گرفتی؟با فرشته ها؟طاها تو که طاقت دوریمو نداشتی.

افتادم رو زمین و تکیه دادم به نرده ها.

_طاها.بیا واسم شعر بخون.بخون طاها.دیگه ته این پل و نمیرم.تو که نیستی.قول دادیم با هم بریم.طاها واسم شعر بخون.تروخدا بخون .

اروم زیر لب زمزمه کردم ولی صدای طاها تو گوشم بود..





بعد از من اگر روزی بغض گلویت را فشرد

پای احساست اگر بر سنگ خورد

یا اگر یک روز دستان تو هم

گرمی دست کسی را در میان خود ندید و ندر ان هنگام تلخ که فضای سینه ات جز اه اتشناک چیزی را نمیداد گذر

یادی از این عاشق افسرده کن

بعد از من روزی اگرزین کوچه ها مرد تنهایی گذشت

در نگاه او اگر برق نیاز بود و پایش پینه بود

یادی از این خسته دلمرده کن

روزگاری بعد از این شاخه خشکی اگر دیدی به شاخ

یادی از این شاعر دلمرده کن

گر شبی تنها شدی در خلوتی

یافتی از بهر گریه مهلتی

لیک اشکی گونه ات را تر نکرد

درد خود را با خدا گفتی ولی باور نکرد

روزگاری بعد از این گر تو هم عاشق شدی

یادی از من کن که دیگر نیستم..

romangram.com | @romangram_com