#غم_نبودنت_پارت_159
سوار ماشین شدم و قبل از رفتنیه نگاهی به واحد امیر انداختم.پشت پنجره ایستاده بود و نگاهم میکرد.همونجور مغرور و پر اخم.
پامو گذاشتم رو گاز و از اون کوچه زدم بیرون.
تنم داغ بود و چشمام میسوخت.بغض داشتم.داشتم خفه میشدم.
نمیکشیدم تا برم یه جای پرت و دور.باید خودم و خالی میکردم.
ماشین و بردم توی یه کوچه بلند و عریض که همه خونه هاش باغ مانند بودن.ماشین و نگه داشتم.صدای ضبط و زیاد کردم .شیشه هارو دادم بالا و در ماشین و قفل کردم.داد زدم جیغ زدم یه بار دوبار سه بار از ته دل..سرم داشت میترکید.تا جایی جیغ زدم که دیگه بین داد و فریادای کم جونم اشکامم سرازیر میشدن.
چقد بکشم خدا.حس میکنم اینبار غرورم واقعا شکست؟منم دوست داشتم عشقم با عزت و احترام از من تو یه شب رویایی نمیخواستم ولی حداقلش اون ازم خواستگاری میکرد نه اینکه من برم و جلو پاش زانو بزنم و طلب عشق کنم.نمیتونم ببینم یه دختر جلو چشم خودم ب*و*سه میکاره روی تن عشقم.نمیتونم دستای مردونه مردمو که فقط باید مال من باشه رو روی دستای ظریف یه دختر ببینم.نمیخواستم واسه با من بودن بهش التماس کنم خدا..
سخته وحشتناکه.سخت تر اینکه کار اشتباهی نکرده باشی ولی الان که بالا سر عاقبت کارت ایستادی ببینی انگار همش اشتباه بوده شایدم بقیه دارن بزور بهت میفهمونن که اشتباه کردی..
پشیمون نیستم از کارم.من واسه داشتن امیر از جونم عمرم زندگیم هم میگذرم ولی یه چیزی یه حسرت رو دلم مونده که داره خوردم میکنه.
گوشیم زنگ میخوره ولی اصلا نگاهشم نمیکنم.
امیر حس خوبی به مانا داره که اگه نداشت انقد با ملایمت و ارامش سعی نمیکرد راضیش کنه.یعنی این حس خوب من به طاها هم امیر و اذیت میکنه؟
الان منم شدم مثل سیاوش که از تو اتیش رد شد تا بیگ*ن*ا*هیشو به پدرش ثابت کنه..فقط کاشکی امیر بفهمه.حق بده.دیر نشه.کاشکی این همه تلاشم جواب بده.
صدای ضبط و کم میکنم.افسون خودش و کشت پشت تلفن.
زدم رو اسپیکر.
افسون_الو غزل..الو.
نفس نفس میزد.
_چیه افسون؟
افسون_کجایی؟چرا جوابمو نمیدی دق کردم.گفتم امیر..
_امیر چی؟
افسون_ها..هیچی.غزل
_شک داری به امیر علی؟
افسون_نه غزل یه چیزایی هست که تو نمیدونی..
دستام سر شدن.یخ زدن..
افسون_الو غزل.خوبی؟کجایی الان؟
_افسون..منظورت چیه؟من چیو نمیدونم؟
افسون_کجایی میگم.بگو دارم میام دنبالت؟
عصبی شدم و داد زدم_خودم ماشین دارم.لازم نیست بیای دنبالم.میگم چی شده؟
افسون که معلوم بود هراسونه و دودل گفت_ببین هول نکن چیز مهمی نیست..یعنی..خب.
_افسون جون به لبم کردی حرف بزن.
romangram.com | @romangram_com