#غم_نبودنت_پارت_139


_منظورت چیه؟

بدون اینکه بازم نگاهم کنه یه نفس عمیق کشید و گفت_لازم بود امشب انقد جلب توجه کنی؟

همینجور موندم..امیر اون تیکه پسرا رو شنیده؟ولی من..من همش این لباسامو این قیافه رو به قول خودش واسه جلب توجه خودش انجام دادم..

_من قصدم هیچ وقت..

پوزخند زد و گفت_میدونم تو هیچ وقت قصد بدی نداشتی..تو همیشه پاک و خوبی..

_تو..تو به من شک داری؟

سرش و یکم به سمت من کج کرد..تو چشمام خیره شد و با پوزخند گفت_شک..تنها حسیه که نسبت به تو دارم.

حس کردم تو چشمام یه چیزی داره نیش میزنه..شایدم تو قلبم.اه غزل تمومش کن تو که خودت میدونستی خودت و اماده کردی..اره ولی خب بااین صراحت تا الان نگفته بود..اخه من چکار کنم جلوی چشم و زبون بقیه رو که نمیتونم بگیرم؟لعنتی من واسه تو این همه به خودم رسیدم..

افسون_غزل..غزل با توام؟

نگاهش کردم.

افسون_کجایی دوساعته دارم صدات میکنم؟؟

_حواسم نبود..چیه؟

یه چشمک زد و لب زد_خوبی؟..چته؟

سرمو اروم تکون دادم..

افسون نگاهش و ازم گرفت و رو به امیر علی گفت_چه خبرا پسر عمو ..کم پیدایی؟

امیر علی_هستیم..مشغولیم.

افسون_ا..راستی این دختره جیغ جیغو فامیلتون کو؟اسمش چی بود؟

وا..افسون که میدونست مانا نمیاد.

اناهیتا خندید و گفت_مانا..

افسون_اهان همون..چرا نیومده؟

اناهیتا_گفتم که..دعوت بود جایی.

افسون_اره راستی..گفته بودی.ولی خداییش اینم فامیله..

انا_فامیل که نیست.دوست خانوادگی..

امیر علی_مانا از فامیل هم بهمون نزدیکتره..دختره خوبیه..مثل بقیه دخترا نیست..معرفت داره..

افسون یه نگاه سریع به من انداخت و تندی ازم گرفتش و به امیر نگاه کرد و گفت_ببخشید الان بقیه دخترا بی معرفتن؟بعدم همچین به این جیغ جیغو نمیاد از این تیریپا برداره..

امیر علی_مانا مهربونه.تو رو نشون نمیده ولی پای عمل که برسه از جونش مایه میذاره..حرمت نگه میداره..

نگاهم روی انگشت دستم بود و انگشتر توی دستم.احساس میکردم توی چشمام داغه..پر از اتیشه...اخ خدا..هرچقد هم که بگم میتونم..مقاومم ولی بعضی وقتا بعضی حرفا..

اخه دیوونه من بی معرفت من بی حرمت مجبور شدم..

romangram.com | @romangram_com