#گریان_تر_از_گریان_پارت_90
_اینطور به نظر میرسه.
با صدای نوشین خانوم به سمتش برگشتم:هستی جان فکرمیکنم تو از این موضوع زیاد خوشحال به نظر نمیرسی درسته؟.
اوه این چه زن تیزی بود اگه نمیشناختمشون فکر میکردم این روانشناسه نه کامیارخان.
نگاهم به سمت اقا کامیار کشیده شد با نگاه دلگرم کننده ای بهم چشم دوخته بود.چقدر نگاههای این مرد به من ارامش میداد.(قابل به ذکره که اقا کامیار راجب نامزدی من و مهرداد هیچی نمیدونه)
لبخندی زدم و در پاسخ به سوال نوشین خانوم گفتم:نه اصلا اینطور نیست اتفاقا خیلیم خوشحال شدم مهرداد مثل داداشم میمونه مگه میشه یه خواهر از ازدواج داداشش ناراحت بشه.
لبخندی زد و با تکون دادن سرش حرفامو تایید کرد.
توی یک ساعت اول فکر میکردم نوشین خانوم یه خانوم پرحرف و البته بسیار کنجکاوه ولی بعد در طی سه ساعت اینقدر ازش خوشم اومد که حد نداشت خیلی مهربون بود.
romangram.com | @romangram_com