#گریان_تر_از_گریان_پارت_80


وقتی من به سالن رسیدم همه پشت به من توی پذیرایی نشسته بودن.قبل از اینکه من بیام لباساشونم عوض کرده بودن.

با صدای کفشام همه به سمتم برگشتن...با دیدنشون لبخند روی ل*ب*م خشک شد.

یـــــــــا خود خدا اینا اینجا چیکار میکنن.؟؟؟خدایا رحم کن.

با صدای زنی که به سمتم میومد به خودم اومدم.

زن با مهربونی به سمتم اومد و در اغوشم گرفت با لبخند گفت_ماشاا...خدا تو خلقتش هیچی کم نذاشته شما چقدر زیبایی عزیزم.

من که هنوز توی بهت بودم با چشم و ابرویی که مارال برام کشید به خودم اومدم و فوری گفتم:متشکرم نظر لطفتونه.فقط عذر میخوام ولی من افتخار اشنایی با چه کسیو دارم؟؟.

کمی ازم فاصله گرفت و با لبخند گفت:من نوشین هستم دخترم_خوشبختم نوشین خانوم_خواهش میکنم با من راحت باش نوشین صدام کن_چشم حتما.


romangram.com | @romangram_com