#گشت_ارشاد_پارت_88
جلوي در خونه نگه داشت و رو به شايسته گفت:گم شو پايين
شايسته با ترس از ماشين پيدا شد و با قدماي لرزون به سمت خونه رفت
اصولا فرزين هميشه هم ارومتر از فرهاد بود هم کمتر کار به کار شايسته داشت
به لحظه اي فکر ميکرد که حاجي بابا و فرهاد تو اين وضع ببيننش تنش نا خود اگاه لرزيد
فرزين به سمتش اومد و با پشت دست محکم به سمت خونه هولش داد
درو باز کرد و مادرش رو صدا کرد
فرزين:مامان خانم حاج خانم کجاييد ؟بيا تحويل بگير دسته گلتو
محبوبه خانم با سرعت خودشو به جلوي در رسوند و با ديدن شايسته توي اون وضعيت محکم به صورتش کبوند و گفت:خدا مرگم بده دختره ي چشم سفيد اين چه وضعشه
فرزين دور خونه راه ميرفت و گفت:ميبيني مامان امروز پيش يه پسر مچشو گرفتم بيا اينم از فکراي بي جاي عمو
من همون روزي که اين اشغال دانشگاه قبول شد گفتم دخترو چه به درس خوندن شوهرش بديد بره
از اولم چشم و گوش اين ميجنبيد چند بار گفتم بهتون بيشتر مواظبش باشيد
romangram.com | @romangram_com