#گشت_ارشاد_پارت_74
تلفن و رو قطع کرد و مشغول اماده شدن شد
رها:کجا ؟تو که تازه اومدي؟
شايسته:هيچي حاج خانم ها امروز دوره دارن تا واسه جهزيه ي دختراي بي سرپرست پول جمع کنن
رها:خوب اين که خوبه
شايسته:بله عزيزم نفس عمل عاليه و مورد قبول خدا ولي کاش بدوني اونجا چه خبره همه دنبال رو کم کني بقيه و خود نمايي هستن مثل مناقصه ميمونه انگار هرکي بيشتر بده برنده ميشه
جالبش اينه يکي از همين خيرين عنوان کرده بود اگه تو مراسم نباشه نميتونه کمکي بکنه اين ديگه کجاش شد قربتا الي الله ؟
اين شد ريا جلوي خلق خدا من از اين بدم مياد بعدم انگار که وارد سالن مد شدي همه ميخوان طلا ها و لباساشونو به رخ هم بکشن من از اين رواني ميشم
رها:خوب حالا حرص نزن موهات ميريزه برو خونه تا حاج خانم شر به پا نکرده
شايسته:اوکگلي فعلا باي
رها:باي عزيز
شايسته به سمت خونه رفت ولي هنوز فکرش دلخور و درگير حرفاي کامي بود
romangram.com | @romangram_com