#گشت_ارشاد_پارت_153
حلقه بندگي و بردگيست
احساس ميکرد تو زندگي مامانش شکوفه و اکثر زن هايي که ميشناخت اين شعر صدق ميکرد
تو همين فکر بود که موبايلش که حالا با يه خط جديد بهش تحويل داده شده بود زنگ خورد
شايسته نگاهي به شماره انداخت چندان به نظرش اشنا نمي اومد
دکمه ي وصل رو زد
شايسته:الو بله بفرماييد؟
امير:سلام و دورود بر خانم خوابالو خوب هستي؟
شايسته:ببخشيد شما؟{مگه ميشد شايسته صداي پر ابهت امير رو نشناسه ولي خوب ميخواست يه کمي ناز کنه براش}
امير حسين:چشمم روشن کلاهمو بالا بالا ها بزارم خانوممون ديگه صداي ما رو نميشناسه؟
شايسته ناز محسوسي به صداش داد و گفت:سلام شمايي ببخشيد شمارتو سيو نداشتم
romangram.com | @romangram_com