#گندم_پارت_42
-آره،خیلی.
گندم-تمام دوستام عاشقشن همش به من میگن که یه روز باهاش آشناشون کنم!
یه دفعه تودلم نسبت به کامیار احساس حسادت کردم.
گندم-هرجایی پامیذاره همه روشاد می کنه ومی خندونه آفرین ودلارامم عاشق شن البته آفرین بیشتر یعنی یه خیالاییم براش داره!
سرمودوباره تکون دادم .احساسی که توم ایجادشده بود قوی ترشد!ازخودم بدم اومد!داشتم به کامیارحسادت می کردم!و قتی متوجه این حس شدم ازخودم متنفرشدم!یه دفعه صورت کامیارروتوذهنم مجسم کردم تا چهره ش جلونظرم اومد همه اون احساس از بین رفت.یه حال خوبی توخودم دیدم کامیارازبرادر برای من برادرتر بود برای همینم گفتم:
-کامیارواقعا خوش تیپ وخوش قیافه س!تاحالا دختری روندیدم که کامیاررودیده باشه وعاشقش نشده باشه!
گندم-امایه خرده شیطونه!
-نه!کامیار خیلی پسرخوبیه!اگه بشناسیش می فهمی من چی میگم دلی که کامیارداره هیچکس نداره این پسر انقدربامعر فت وخوبه که من افتخارمی کنم که باهاش فامیلم!
گندم-انگارخیلی دوسش داری؟
-خیلی!تونمی دونی اون چه جورآدمیه یه انسان واقعی نگاه به این شوخی هاش نکن توتموم زندگی م کسی رومثل کامیار ندیدم واقعا باگذشت وفداکاره !
گندم-یعنی انقدردوسش داری که توام براش همینجوری باشی؟
-آره
یه خرده نگاهم کردوگفت:
-خوش به حالتون!چقدرخوبه که دونفرباهم اینجوری باشن!
romangram.com | @romangram_com