#گندم_پارت_172
لیداکه می خندیدگفت:
-موبایلتم که جواب نمی داد!معلوم نیس کجا بودی وچیکار می کردی!
کامیار-بی باتری بمونه این موبایلم ایشاله شماخون خودتو کثیف نکن!ایندفعه کاری می کنم که هروقت کارم داشتی درعرض دودقیقه بهم دسترسی پیداکنی!
لیدا-موبایل ماهواره ای گرفتی؟
کامیار-گرفتم اما اونم به درد نمی خوره! اصلا کارمخابرات که می دونی چیه؟ازاین موبایل م اون موبایلم رومی گیرم ویه خانمه زود جواب میده ومیگه مشترک مورد نظر دستش بنده!لطفا شماره گیری نفرمائین!
لیدا-پس چه جوری میشه باهات تماس گرفت؟
کامیار-خیلی ساده!بیا!
اینو گفت وازلای موهای سرش یه دونه موکند وداد به لیدا وگفت:
-بگیر.هروقت کارم داشتی اینو اتیش بزن درجاجلوت ظاهر میشم!
لیداشروع کرد به خندیدن.
کامیار-هیچی چیزای قدیمی نمی شه ما که فعلا همینطوری داریم میریم عقب چه بهتر که در ارتباطاتم ازوسایل وطرق قدیمی استفاده کنیم!فقط ازت خواهش می کنم که وقتی کارواجبی باهام د اشتی تماس بگیر.زیادی احضارم کنی کچل میشم!
لیدا-بذار بابامو صداکنم خیلی دلش برات تنگ شده!
کامیار-بگیر بشین ببینم بابامو صداکنم یعنی چی؟
لیدا-آخه خیلی دلش می خواست ببیندت الان تودفترشه!
romangram.com | @romangram_com