#گندم_پارت_115
-کدوم خونه؟
کامیار-خونه خودمون!خونه من،خونه تو،خونه سامان!حرفام یادت رفت؟!
برگشت واشین روروشن کرد وحرکت کردیم وچنددقیقه بعد جلوی گاراژخونه واستاد وتاخواست پیاده بشه که مش صفردر گاراژرو واکرد ودرحالیکه توصورتش غم وغصه معلوم بود اومد جلووسلام کرد ویه نگاهی توماشین انداخت ووقتی دید گندمم توماشینه یه مرتبه دستاشو بلندکرد طرف آسمونو گفت:
الهی شکرت!
کامیار-چی شده مش صفر؟
مش صفر-آقاچرا تلفن تون روخاموش کردین؟!جون به سر شداین پیرمرد!
کامیار-پیرمرد کیه؟؟؟
مش صفر-آقابزرگ رومی گم!
کامیار-اون که همش میگه سی و یکی دوسالم بیشترنیس!
مش صفر-ا...!آقاکامیارسربه سرم نذارحال وحوصله ندارم!
کامیار-اهالی باغ کجان؟
مش صفر-جلوی خونه خانم کوچیک جمع شدن وهرکدوم یه تلفن دست شونه ودارن به شمازنگ می زنن!
کامیار-های مش صفر!شتردیدی ندیدی آ!من وسامان تنها اومدیم فهمیدی؟
مش صفر-یعنی به بقیه نگم که گندم خانم روبرگردوندین خونه؟
romangram.com | @romangram_com