#گاهی_عشق_از_پشت_خنجر_می_زند__پارت_153


خندیدم و گفتم:کشک!

بردیا:خدایی ورودی بهمنی؟

-آره!

بردیا یه گیلاس خورد و گفت:ایول منم ورودی بهمنم!

آندره گفت:N2؟

-آره...تو چی؟

خندید و گفت:منم اِن دو...

بردیا با اخم گفت:تف تو روحت امیر...من که رفتم پریو!

سامان گفت:کثافتای سگ...من ترمیم افتادم!

سهیل گفت:سگ خودتی بزغاله!.من رفتم پروتز...

لعنت به پروتز...لعنت به پروتز...لعنت به پروتز...لعنت!

سامان سریع بحثو پیچوند و گفت:آرتمن نیست جاش خیلی خالیه!

-جدی؟

romangram.com | @romangram_com