#فردا_بدون_من_پارت_17

آرسام:"توهم چہ ازالنازبدت بیادچہ نیاداونم جزو اکیپمونہ"

من:"عِہ آرسام میگم منواون باهم مشکل داریم،اسن اصلامهم نیست"

آرسام:"تاجایی کہ من میدونم توبااون مشکل داری نہ اون باتو"

من:"خُب خوبہ خودتم میدونی من باهاش مشکل دارم"

آرسام :"آرام بهتره کہ تمومش کنی صدباربهت گفتم تاوقتی دلیل این دشمنی مسخره ی دوسالتہ باکسی کہ مثل خواهرت بودوندونم نکیتونم واست کاری کنم"

دلخورازکنارش بلندشدم ورفتم تواتاقم وخودموپرت کردم روتخت نمیدونم چقدبہ گذشتہ والنازفکرکردم کہ دوباه خوابم برد

باتکونای دستی آروم چشماموبازکردم کہ دیدم آرسام روتخت نشستہ وسعی داره بیدارم کنہ

آرسام:"آرام عزیزم پاشوکہ کم کم آماده شیمو بریم "

من:"هوووم چی گفتی؟"

آرسام:"میگم آماده شو بابچہ هابریم بیرون"

اخمی کردم وبابدخلقی گفتم:

"من نمیام،خودت برو"

آرسام:"حرفشم نزن یاباهم میریم یااصلانمیریم"

وبالحن خرکننده ای ادامہ داد:

"پاشودیگہ آبجی جونم پاشوعزیزم"

من:"تااون دختره ایکبیری هست من نمیام خودت برو"

آرسام:"آرام بس کن دیگہ من کہ اصلا سرازکارت درنمیارم چرااینقدبااین دختربدشدی یهو آخہ"

من :"این حرفاروبیخیال،من نمیام"

romangram.com | @romangram_com