#فردا_بدون_من_پارت_132

من:"نہ خدافظ"

بابا:"خدافظ دخترم مواظب خودت باش"

باشہ ای گفتم کہ قطع کردتموم مدتی کہ داشتم با بابا حرف میزدم داشتم بہ اهورانگاه میکردبلکہ از رو بره واینقدرفضولی نکنہ ولی وقتی فهمیدمتوجهش شدم دیگہ بیخیال شدوراحت ترزل زدبهم ،پررو،هنوزداشت همونطورنگاهم میکردکہ گوشیوگرفتم بالاو گفتم:

"تموم شدا ،حالامیتونی باخیال راحت بہ کارت برسی"

پررو پررو گوشیشوگذاشت کنارشو دست بہ سینہ نشست وخیره شدبهم

اهورا:"من چیکاربہ تودارم "

پووفی کشیدم کہ مهدیہ پکرگفت:

"آروم جدی جدی میخوای بری"

بخاطراینکہ اسممودرست صدانکردجوابشوندادم کہ گفت:

"آروم باتواما"

بازم چیزی نگفتم

مهدیہ :"آروم آروم آروم چراجواب نمیدی"

مهدیہ:"ای بابا آرام باتواما"

من:"بلہ چیزی گفتی؟"

چپکی نگاهم کردوگفت:

"میگم امروزمیری خونتون"

من:"آره دیگہ خیلی موندم"

محکم زدپشتم جوری کہ اگہ دستہ مبلونمیگرفتم حتما میوفتادم

romangram.com | @romangram_com