#فانوس_پارت_98
بعداز خوردن نصف پیتزاها اون هم به اصرار عماد ازجاش بلندشد وبه همون اتاق دیشبی رفت. بازهم در رو قفل کرد و روی تخت دراز کشید. مدام به این فکر میکرد که نکنه وقتی اومد به این خونه ودیگه دستش از همه جا کوتاه شد عماد هم بشه مثل باقیه آدما. انقدر فکر کرد که خوابش برد.
کنار دریا ایستاده بود وباد موهاش رو با خودش به این طرف و اون طرف میبرد. همون لباس قرمز تنش بود وجسد مادرش جلوی پاش بود .صدای خنده ی وحشیانه ای ازتوی فانوس به گوش می اومد. با التماس نالید: پاشو مامان. اینا میخوان منو ببرن. تورو خدا پاشو!
صدای خنده هر لحظه نزدیک میشد. برگشت و عماد رو دید که داره میخنده. بلند میخنده. چشمای هفت رنگش به رنگ خون دراومده بود ودست هاش رو برای گرفتنش دراز کرده بود. جیغ کشید و دوید سمت دریا ولی هرچی بیشتر میدوید عماد بهش نزدیک ترمیشد. انقدر جیغ کشید که از صدای جیغ خودش ازخواب پرید.
درحالی که نفس نفس میزد به اطراف نگاه کرد و تازه یادش افتاد توی خونه ی عماده. پاهاش رو توی سینه اش جمع کرد واجازه داد اشک هاش روون بشه. چند دقیقه بعد صدای کسی ازپشت دراومد: چیزی شده؟ باران؟
صدای خفه اش رو صاف کرد وگفت: خوبم!
صدا ساکت شد و چند دقیقه بعد صدای قدم هایی که برمیگشت بلند شد. نمیدونست توی این خونه چی میخواد. نمیدونست کجا میتونه یکم آرامش پیدا کنه. از همه چیز خسته بود. حتی از خودش. انقدر به بدبختیاش فکر کرد که همونجوری نشسته خوابش برد.
صبح با استخون درد بیدارشد. تموم جونش درد میکرد. کمی خودش رو کش وقوس داد واز روی تخت بلند شد. بازوهاش رو باکف دست ماساژ داد تا دردش ساکت بشه. قفل در رو باز کرد وبه راه رو نگاهی انداخت. درب اتاق روبه رویی باز بود وکسی روی تخت دراز کشیده بود. بااحتیاط سرک کشید و عماد رو دید که روی تخت خوابه. سینه ی پهن ومردونه اش که زیر بلوز مشکیش پنهان بود آروم بالا وپایین میرفت. از پله ها پایین اومد وجلوی در آشپزخونه ایستاد. نمیدونست آماده کردن صبحانه کار درستیه یانه. دل به دریا زد و وارد آشپزخونه شد. کابینت هارو برای پیداکردن پیش دستی گشت. پنیر وکره ای که توی یخچال بود رو برداشت و زیر چایی ساز رو روشن کرد.
تقریبا همه چیز آماده بود که صدای عماد بلند شد: سلام.
برگشت وبا دیدن چشمای قرمز عماد وموهای ژولیده اش ناخودآگاه لبخندی روی لب هاش نشست و گفت: سلام.
عماد روی صندلی نشست وگفت: چرا زحمت کشیدی؟
romangram.com | @romangram_com