#فقط_من_فقط_تو_پارت_76


-تقریبا..چیزی شده؟

-بابا میگه باید برای خرید لباس پاییزی با الناز برید ترکیه..

الناز با جیغی که سعی می کرد آروم بزنش اما چندان هم موفق نشد گفت:

-چی؟؟؟؟؟با من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-آره... -من نمی تونم بیام...بابام و خواهر برادرامو چکار کنم؟تازه اون یکی کارم...

قسمت آخر حرفشو آروم زد..گفتم:

-کار جدید پیدا کردی؟چی؟

من منی کرد و گفت:

-خب..هیچی پرستار یه پیرزنی هستم...خونه ی دخترش زندگی می کنه و دخترش دکتره..زمان هایی که میره بیمارستان من میرم مراقبش باشم..همین..

-اینقدر به پول احتیاج داری؟

جدی جواب داد:


romangram.com | @romangram_com