#فقط_من_فقط_تو_پارت_55
با صدای لرزونی گرفت:
-آقا آرتین..بزار برم..تو رو خدا..من..من..غلط کردم..بزار برم.
بهش نزدیک شدم و گفتم:
-با اولته؟
سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد..آروم گفتم:
-چرا؟
یه دفعه ای انگار از کوره در رفت :
-چون زندگیم مثل تو نیس..چون از جیب پدرم نمی خورم..چون پدرم مثل تو نیس...چی می دونی؟تا حالا شده حسرت چیزیو بخوری؟بزرگترین مشکلت اینه که پدرت گفته باید کار کنی..اما من..چی به تو و امثال تو بگم؟شما که دردی ندارید..غمی ندارید...حالم از همتون بهم می خوره..هر روز مارک لباس و ادکلنتون رو عوض می کنید بعدش به ما می گید چرا؟بزار بگم چرا..چون خواهر و برادرام در حسرت یه اسباب بازی نمونن..چون پدرم توی خماری نمیره و بی پدر نشیم...چون زندگیم داغونه...چون همه چیز پوله و ما نداریم..بازم دلیل می خوای..
بعدش سرشو گرفت توی دستاش و زد زیر گریه..بین گریه التماس کرد:
-بزار برم...غلط کردم...بزار برم..
رفتم نزدیکش...دستاشو از روی صورتش برداشتم و ب*غ*لش کردم...
-آروم باش دختر...چته پاچه می گیری..باشه..
romangram.com | @romangram_com