#فقط_من_فقط_تو_پارت_19

اه اينم يكي ديگه... به طرف پياده رو راه افتادم كه دوباره گفت:

- اه ناز نكن ديگه خوب حساب مي كنم.

- خفه شو اشغال.

- واه واه چه گوشت تلخ

حوصله كل انداختن نداشتم خدا رو شكر يه پير مرد از راه رسيد و اونم در رفت. دوباره رفتم ب*غ*ل خيابون و منتظر تاكسي موندم. يه ده دقيقه اي طول كشيد تا يه تاكسي كه از خوش شانسي من چهار صد و پنج بود از راه رسيد. سرشو اورد بيرون و با منتظر موند كه من مسيرو بهش بگم.

- .... ٥٠٠٠ تومن

- كمتر از شيش تومن نمي شه

مي دونستم كه داره زياد ميگه اما اصلا حال و حوصله ي منتظر موندم داشتم به خاطر همين هم سوار شدم. تنها چيزي كه سكوت ماشين رو مي شكست صداي اهنگي بود كه از ضبط صوت ماشين ميومد. سرمو به شيشه ي سمت چپ ماشين چسبوندم و تصميم گرفتم واسه يه ساعت هم كه شده از فكر محمودي اشغال بيرون بيام. به خاطر همين هم خودمو به اهنگي كه در حال پخش بود سپردم.

كنار سيب و رازقي نشسته عطر عاشقي

من از تبار خستگي بي خبر از دل بستگي

عااااااااااااشقم

ابر شدم صدا شدي شاه شدم گدا شدي

romangram.com | @romangram_com