#فقط_من_فقط_تو_پارت_145
دو ضربه به صورتش زدم اما چشمهاشو باز نکرد. دوباره داد زدم.
-: شیدای من باز کن چشمهاتو چشمهای قشنگتو باز کن. با من این کارو نکن. تروخدا این جوری باهام لج نکن. این جوری مجازاتم نکن. غلط کردم. اشتباه کردم. دیگه اذیتت نمی کنم. دیگه باهات کل کل نمی کنم. تو فقط چشمهاتو باز کن. شیدا تنهام نزار ....
دیگه اشکم داشت در میومد.
یکی به ترکی گفت: بهش تنفس مصنویی بدین.
سریع دستمو گذاشتم رو قفسه سینه اش و چند بار فشار دادم. 1 ... 2 ... 3 ....
خم شدم روش سرشو جابه جا کردم. بینیش و گرفتم. دهنشو باز کردم. یه نفس گرفتم و دهنمو گذاشتم رو لبهاش.
یه قطره اشک از چشمهام اومد. نفسمو فرستادم تو ریه اش.
سرمو بلند کردم. یه قطره اشک دیگه از چشمم اومد و با قطرات آبی که از موهام می چکید قاطی شد.
به صورت شیدا نگاه کردم. در کمال ناباوری دیدم چشمهاش باز باز و گرد شده است.
ذوق زده خندیدم. با بغض خندیدم.
آرتین
romangram.com | @romangram_com