#فقط_من_فقط_تو_پارت_106
از این حرفم عصبانی شد و گفت:
-تو چه اصراری داری منو مثل خودت خراب فرض کنی؟
بعد لبخند زد و گفت:
-کافر همه را به کیش خود پندارد..
یه نگاه بهش انداختم و راهمو کشیدم رفتم..اونم مجبور بود دنبالم بیاد چون جایی رو بلد نبود....
چمدونا رو تحویل گرفتیم و به سمت اتوب*و*س تور رفتیم..از اونجا که حوصله ی شنیدن حرفای این دختره رو نداشتم هدفن رو توی گوشم گذاشتم و آهنگ گوش دادم...
وقتی به هتل رسیدیم چمونم رو برداشتم و از اتوب*و*س زدم بیرون...رفتم پیش مسئول تور و گفتم:
-ببخشید خانم...من صالحی هستم..
-آقای صالحی شما هستید؟پدرتون با من صحبت کردن..گفتن که برای خرید و این چیزا اومدین
-بله...برای همین هم توی هیچ کدوم از برنامه های تور شرکت نمی کنیم...
-هر جور مایلید...مثل این که یه دختر خانم هم باهاتون هستن... پدرتون گفتن نامزدتونه..
romangram.com | @romangram_com