#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_44
- خجالت میکشم خو!
- خجالت رو بیخیال من پشتتم.
نمی دونم چرا با وجود سارا نترس شده بودم. رومو کردم به سارا و به بهونه ی شکلک درآوردن به سارا چشمامو تا حد امکان باز کردم و بعد به نوک دماغم نگاه کردم ونیشمو شل کردم که دیدم رضایی سرخ شده و چشماش باز داره می خنده. دختره برگشت سمتم و یه چشم غره رفت که تازه فهمیدم ااا ... اینکه منشی آموزشگاه بـود! خاک تو سر رضایی با این حسن انتخابش ...
با سارا از سر میز بلند شدیم که سارا احمق موقع رفتن انگشت اشاره ش رو گرفت به سمت رضایی و در گوش من یه چیزی گفت وشروع کرد به خندیدن . رضایی هم اخم کرد. با هم از کافی شاپ بیرون اومدیم.
- دیوونه اون چه حرکتی بود؟
- هیچی می خواستم همه ی اون دفعاتی که سر کلاس ضایعم کرده بودو تلافی کرده باشم.
- حالا اگه اخراجمون کرد چیکار کنیم؟
- نترس بابا ... بعدم یه ماه دیگه مونده همش جمع بندیه نریمم مشکلی پیش نمیاد.
- راست میگی ولی خب یه ماهم خودش خیلیه ...
romangram.com | @romangram_com