#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_22

تودلم بهش گفتم بترکی دیگه چقدر می خواستی شلوغش کنی؟ پسره پــرو. اه اه چقدر مغرور. فکر کرده کیه؟ دوباره صداش بلند شد:

- واسه خودتون میگم که وقتتون رو سر این کارای مسخره تلف نکیند.

دوم سر کلاس من گوشی ها باید خاموش باشه.

سوم بیش از سه جلسه غیبت مجاز نیست.

چهارم وقتی درس می دم صدا نشنوم. خب بریم سراغ درس ...

***

سه چهار ماه از اون روز اول میگذره. رضایی هر جلسه آزمون می گرفت. بهم امیدوار شده بود. معمولا درصد هام بالای شصت بود.با اینکه آزمونای سختی می گرفت. همین باعث شده بود به خودم یکم امیدوار بشم و روحیه م مثل قبل بشه. این چند وقت همیشه بچه ها کارایی میکردن که توجه استاد رو جلب کنن ولی من واقعا درس می خوندم. دنبال حاشیه ها نبودم. تنها چیزی که واسم مهم بود هدفم بود. تو این مدت یه قراردادی بین من و استاد بسته شده بود نمی دونم شایدم من دچار فکرای دخترونه شده بودم. از اون روزی که:

پدرام: خواهری همین جا پیاده شود واین چند قدم راه رو خودت برو دیگه فدات شم .من کار دارم همین الان باید خودمو برسونم سر ساختمان واسه یکی از کارگرامشکل پیش اومده.

- بخدا داداش دیرم شده. استاد بره تو کلاس دیگه راهم نمیده .من و برسون بعد برو به مشکلت برس.

romangram.com | @romangram_com