#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_160

مامان از آشپزخونه اومد بیرون و گفت:

- چیکار داشت؟

بابا: راستش گفت باباش تا اواسط اون هفته فقط ایران و می خوان واسه یه امر خیری مزاحم بشن.

مامان: وای یعنی واسه پریناز؟

پدرام: ا مامان چرا این جوری میگی انگار آجیم ترشیده ست.

مامان: پدرام ساکت باش ببینم. می خواستی بهش بگی پریناز بچه ست.

بابا: به پدرش همین حرف رو زدم ولی وقتی گوشی رو خودش گرفت دیگه نتونستم نه بیارم.

مامان: هیش از اولشم همین طور بودی. اصلا نه گفتن بلد نیستی ...

با برخورد آرنج پدرام به پهلوم برگشتم سمتش و گفتم:

romangram.com | @romangram_com