#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_140

بازم یه چهارشنبه دیگه رسید. مانتو مشکی ساده ای رو که تازگی خریده بودم و واسه سر کارم استفاده می کردم رو پوشیدم بعلاوه شلوار جینم و مقنعه ای که همرنگ شلوارم بود.

پدرام: امشب کلاست چه ساعتی تموم میشه؟

- فکر کنم تا بچه ها برن دیگه نه و نیم تموم بشه.

پدرام: پس من نه و نیم منتظرتم.

- مرسی داداشی

همون طور که کفشام رو می پوشیدم رو به پدرام گفتم:

- داداش اگه امروز باز از اون حرفا زد چی؟

پدرام: خب حرفاش رو کامل گوش بده اگه دیدی فقط واسه انتفامش از اون دختر به طرف تو اومده که همین امشب جوابت رو بهش بده اگه هم که واقعا از رو علاقه ست، قضیه اش فرق می کنه. دیگه به خودت بستگی داره. هر چند واسه ی تو خیلی زوده ...

سوار ماشین شدیم وتو راه مدام از پدرام سوال می پرسیدم و اون با حوصله جوابم رو میداد.

romangram.com | @romangram_com