#ازدواج_به_سبک_کنکوری_پارت_120
اخماش رو توی هم کشید. به طرفم برگشت و بدون هیچ مقدمه ای گفت:
- اگه من این آزادی و مستقل بودن و راحت شدن از دست سوال و جواب های پدرام رو بهت بدم ... حاضری با من ازدواج کنی؟
طوری برگشتم سمتش که گردنم شدیدا درد گرفت. ذهنم قفل شده بود. به هیچ چیزی نمی تونستم فکر کنم. فقط نگاهش کردم. ماشین رو کنار خیابون پارک کرد و زل زد بهم.
- استاد ... این ... شوخی بود دیگه؟
آریان: معلومه که نه!
- یعنی چی این حرفتون؟
آریان: فکر کنم منظورم کاملا مشخصه.
- واسه ی چی من؟
آریان: فعلا تنها گزینه ای. پریناز باید واست توضیح بدم. درحال حاضر مجبورم وگرنه از تنهاگی دیوونه میشم. ولی مطمئن باش زندگی تو رو هم خراب نمی کنم.
romangram.com | @romangram_com