#ازدواج_توتیا_پارت_140
هادی- استغفرلله محسن چرا حرف در می یاری؟ لج بازیِ تو با من سر اینه که تو هم تویتا رو می خواستی، چرا الان چرت و پرت میگی؟ الان که موقعیت فرق کرده..
به مامان نگاه کردم، رنگش عوض شده بود و محسن گفت:
– دعوای ما سر این نبود، سر این بود که تو از توتیا به عنوان طعمه می خواستی استفاده کنی. حرف خواستن من برای دفاع از توتیا بود.
هستی- وا! آقا محسن! شما خبر ندارید ولی من که شاهدم که توتیا و هادی همدیگه رو می خواستن..
محسن با حرص گفت:
– انتظار ندارم که از من دفاع کنید، هادی برادرتونه دیگه.
آهو خانم- آقا محسن این چه حرفیه؟ یعنی هادی نمک می خوره و نمکدون جعفر آقا رو می شکنه؟ شاید توتیتا جون دختر هر کی بود باورم می شد ولی دختر جعفر آقا رو هادی به بازی نمی گیره، این حرفا رو نزنید.
مامان- محسن و آقا هادی دوستای صمیمی بودند. طبیعیه که اهداف و رازهاشون رو به هم بگن.
هادی- خب کی باید حرف محسنو باور کنه معلوم نیست شما چون همسرشید ولی نرگس خانم” زد روی کنار گردنش و گفت” این رگ غیرته، رگ غیرتم نمی ذاره که با دختر رفیق بابام این کار نامردانه ای که محسن به من می بنده رو بکنم، محسن باید خجالت بکشه که هنوز دست بردار نیست.
محسن عصبی گفت: لا اله الا الله، قسم بخور که به این نیت نیومدی.
هادی- واسه خاطر خواهی قسم بخورم؟ تو قسم چی رو خوردی که نه اشک دو تا دختر یتیم دلتو صاف کرد و نه خط و نشون کشیدن آقا و مادرت؟ بگو منم به همون قسم بخورم.
محسن با حرص گفت: نقل من و نرگس جداست.
هادی- عشق عشقه.
محسن داد زد: این عشق نیست.
– واسه تو عشق بود، اینکه عاشق مادر زن داداشت شدی؟ اینکه عاشق زن پا به ماه شریکت شدی؟ کفن شریکت خشک نشده پا پیش گذاشتی… اگر این دل وامونده زبون باز کنه که خونه، هادی کدوم یکی از این کارا رو کرده؟ شاید چون این مدلی نیومده جلو عشقش عشق نیست؟
محسن به من نگاه کرد و سر تکون داد و به آرومی گفت:
– توتیا تو سر لج بازی با من داری به من لج کن نه به خودت. هادی لقمه ی دهن تو نیست.
هادی پوزخندی زد و محسن با حرص گفت:
– استغفرلله..
آهو خانم- انگاری راست می گید اینجا و امشب نباید این مجلسو ادامه داد. ایشالله یه موقعی که آقا محسن از خرده دشمنی با هادی پیاده بشه، ” آهو خانم با ما روب*و*سی کرد و گفت” با اجازه نرگس خانم.
هادی آخرین نفری بود که از خونه می رفت بیرون، رو کرد به مامان و گفت:
– من توتیا رو می خوام و خواستنش کم نیست، بذارید همون طور که دلم می خواد همون طور که رسمه و عرفه ببرمش.
محسن با عصبانیت کنترل شده دستشو به معنی برو تکون داد و گفت: برو برو!
romangram.com | @romangram_com