#ازدواج_به_سبک_اجباری_پارت_104
رفتم جلوی آیینه که با دیدن لباسم خندم گرفت یعنی علی منو همینطوری بغل کرده بود؟؟؟!!!!!!!!!
آآآآآآآآآآآآآآخ جون چه حالی داده و خودم نفهمیدم....
لباسمو با تی شرت و شلوار عوض کردم و نمازمو خوندم و تمام مدت علی دستاشو گذاشته بود زیر سرش و به من خیره شده بود.
برای افطار با کمک علی سفره رو چیدیم و یه روز دیگه از ماه رمضونو پشت سر گذاشتیم...
ماه رمضان واقعا عالی بود با اینکه گرسنگی و تشنگی رو تحمل می کردم ولی یه ارامش خاصی رو بهم القا می کرد .
داشتیم سریال خروس رو می دیدیم که یه زیر نویس رد شد :
romangram.com | @romangram_com