#عشقی_برای_کشتن_پارت_1
دو هفته ای میشد که خبر مرگ سارا رو به خانوادش داده بودن مشکل این بود که جسدشو پیدا نکرده بودن فقط گفتن که اون خودکشی کرده.
سارا دختر شادو مهربونی بود مرگ اون نه تنها روی پدرومادرش تاثیر گذاشته بود بیشتر از همه دوتا برادراش ضربه خورده بودن چون به خواهر بزرگشون علاقه مند ووابسته بودن .
برادراش عصبانی بودن با گذشت زمان نه تنها با مرگ خواهرشون کنار نیومدن بلکه تشنه انتقام هم بودن تشنه انتقام از کسی که این دوتا برادر مقصر مرگ خواهرشون میدونستنش.
سهیل ته تقاری بود و شاهین هم بچه وسطی . شاهین نزدیک سی سالش بودو جدا زندگی میکرد و سهیل 25 ساله وباپدرو مادرش زندگی میکرد اتاق خواهرشون هم دست نخورده مونده بود حتی بعداز ازدواج سارا مادرشون دست به اتاق سارا نزده بود. سهیل خونه برادرش بود.
سهیل:شش ماه گذشته! من نمیتونم فراموش کنم...هر شب خواب سارارو میبینم.
شاهین:میگم که..بیا پیداش کنیم...اونی که زندگی سارا رو خراب کردومیگم...من نمیتونم و نمیخوام که ببخشمش.
سهیل:از کجا پیداش کنیم؟.
شاهین:یادته سارا بهت زنگ زد که شوهرشو با اون دیده؟ میریم همونجاو پرس و جو میکنیم واون دخترو گیر میاریم...تووسارا رفتین واز نزدیک دیدینشون پس باید یادت باشه که اونجا کجاست .
سهیل:یادمه! هیچوقت یادم نمیره که اون لحظه سارا چه گریه ای پیش من کرد... شوهرش عاشق اون زن شدو خواهر من هر شب کابوس اون زن و میدید...رفت شمال...ای کاش ما هم با سارا میرفتیم شمال...شاید اگر یکی از ماها باهاش میرفتیم اون الان زنده بودو خودشو نو دریا غرق نمیکرد...
شاهین:خودتو مقصر ندون! شوهرش که از این مملکت رفت...ولی من نمیزارم که اون دختره ازدستمون فرار کنه...به هیچ وجه.
romangram.com | @romangram_com