#عشق_شيطون_من_پارت_79
باخنده برگشتم سمتش
_من بچه نمیزنم
روهام:نه که ننه بزرگی مثلا میخوای با عصات بزنی
دندونامو روی هم ساییدم برم بزنمش دلقکوووو
بهار:بابا درس بسه روناکی بیااینجا
ای قوربونت نمیشد زودتربگی
تا بهار اینو گفت مثل کانگورو از جام پریدم بدو رفتم سمت دخترا باهم رفتیم سمت کافی شاپی که اون بالا بود خیلی جای دنجی بودازش خوشم میومد آرامش خاصی داشت بادخترا رفتیم تو کافی شاپو روی یکی از تختا نشستیم پسرام اومدن لبه تخت نشستن همه سفارش قهوه با کیک شکلاتی دادیم تاموقعی که سفارشامونو بیارن مادخترا درباره درسو دانشگاه حرف زدیم پسرام درباره کاروبورس بین حرفاشون فهمیدم روهام وباربد شرکت مد دارن مثل بابا وبردیا شرکت عمران داره وباربد سن روهامه و بردیا دوسال کوچیکتره به به باریک به خودم ببین چقدر اطلاعات جمع کردم😊
-روناک جان چه رشته ای میخوای قبول بشی گلم؟
romangram.com | @romangram_com