رمان عشق شيطون من

#عشق_شيطون_من_پارت_61


تازه گرفت چی میگم که اخماشو کشیدتوهم

_صبحونه حاضره دوساعته منتظره توایم بلندشو خرس گنده

و از در زد بیرون آقای ی بک بزن این به من گفت خرس گنده اگه من خرسم این چیهههههههههه راسی من بااین سرو وضع جلو روهام بودم? شانس آوردیم سکته نزد بچه

دستو صورتمو شستم و موهاموشونه زدم و ی بلیز سورتی پوشیدم و زدم بیرون





رفتم از رو پله ها سربخورم که گفتم آبروی نداشتم میره بهتره مثل آدم از پله ها برم و این رفتارای مثل آدم منو باید توگینس ثبت کنن رفتم تو سالون همه سرمیز بودن باصدای بلندگفتم:دلیله لبخند مونالیزا اومددددددد

آنچنان سرا برگشت سمت من که گفتم شکست گردناشون بابا خو مگه چیه کودک درونم هنوز فعاله

مانی جون:ای دور این دختر بگردم که چقدشیرینه بیا دخترم بیا کنار خودم

لبخندی زدم و کنارش نشستم

romangram.com | @romangram_com