#عشق_شيطون_من_پارت_47


_میخواسم بگم ولی پشیمون شدم برو

جوری قانع شدم که تاحالااینجوری قانع نشده بودم

رفتم تواتاقم و لباسمو با تاپ شلوارک عوض کردم و رفتم پایین واسه شام بعد شام اومدم تواتاقم و ۴تا گوسفند که یکیشون رهام بودو شمردم و خوابیدم

صبح با صدای آلارم گوشیم به زور بلندشدم دستو صورتمو شستم و رفتم حاضرشم که برم آموزشگاه اوووووم چی بپوشم ی مانتومشکی برداشتم با مقنعه مشکی و ساپورت مشکی بعله دیگه میخوام برم مراسم خطم رژ لب جیگریمو زدم و از اتاق اومدم بیرون بادو از خونه زدم بیرون و رفتم آموزشگاه وارد آموزشگاه شدم اوه اوه این پسره هم که اینجاس آخی بدبخت ازاون دفعه که زدم پاشو چلاق مردم دیگه باهام کاری نداره خلاصه رفتم نشستم سرجام استادم اومد درس دادو رفت آخیشششششش خسته شدم کی میشه این کنکور تموم شه بره پی کارش از آموزشگاه زدم بیرون رفتم سوار ماشینم بشم که بوق ی ماشینو از پشت سرم شنیدم برگشتم تا جدوآبادشو یکی کنم که دیدم عععع اینکه گوریله خودمونه

_مامانت گف بامن بیای

_آقا قبلش که بپرسم کجا ی چی دیگه بگم آخه گوسفند نه مادر نه سیستر چرااینجوری بوق میزنی

بیچاره رهام دهنش باز مونده بود الان تو دلش میگه این دیگه کیهومن گیرش افتادم عقل درست و حسابی که نداره درس خونم که نیست زبونم که داره اندازه اتوبان تهران-شمال که میزنه فقط تنها مرضی که نداره اینه که سالمه بدنش همین یه لحظه صبرکن من الان اینارو برای خودم گفتم😳😳

ای خداااا ببین چقدر این چرتو پرتارو بهم گفتن که خودمم باور کردم و روی روحیم تاثیر گذاشته همش تقصیر این پدرومادر بی احساسه😫

-روناک خانوم حالتون خوبه؟

-بااین بوقی که شما زدین بهترازاین نمیشم

romangram.com | @romangram_com