رمان عشق شيطون من

#عشق_شيطون_من_پارت_10


ی نگاه به ساعتم انداختم پوووووووف ساعت شیشههههه ای بابا اینامگه مرغن خروس بی محلاااا آخه کی تو این ساعت میادمهمونی

به سمت کمد لباسام رفتم وااااایی من که بجز ی ۱۲۰ تاکفش پاشنه دارو ی ۱۰۰۰ تایی مانتوو شلوار چیزی ندارم حالا چی بپوشم🙄😢 باجیغ گفتم:سبزی خانم یعنی ببخشید صبری خانممممم

صبری خانم که خدمت کارخونمون بودو از دست من خیلی حرص میخورد دروبازکردو اومدداخل اتاق

صبری خانم:چی شده آتیش پاره

_صبری خانم الهی آتیش به آتیشه گور به گوربشم که اینقدر بدبختم

صبری خانم زد رولپش و گفت:چی شده روناک😱😰

_صبری خانم دیدی چی شد آخ دیدی دیدی من ندارم😔

صبری خانم بابغض گفت:چی مادر چی داری میگی چی شده😢

خندموقورت دادم و گفتم:صبری خانم ندارمش 😢

_خومادرچیو نداری😢😢

romangram.com | @romangram_com