#عشق_در_قلمرو_من_پارت_66


در هر لحظه ای یه رنگی میشه.

دستی به موهای مشکیم کشیدم و از دره اتاق بیرون زدم.

بی هیچ حرفی اول کمی دویدم و بعد شیفت دادم.

به همون جایی که اون روز بود رفتم که روی درخت دیدمش.

اون بالا نشسته بود و پاهاش رو تکون می داد.

لبخندی زد و گفت

-فکر نمی کردم بیای ؟

حرفی نزدم که با پلک بعدیم روبه روم ایستاد.

-چی شد ؟ قبوله ؟

-قبول اما باید اول مطمئن بشم.

-چه جوری ؟


romangram.com | @romangram_com