#عشق_در_قلمرو_من_پارت_183

واقعا این عشقه چه سختی ها و عذاب ها که نداره.

دردم رو فراموش کردم و از جام بلند شدم.

از در که بیرون رفتم همه نگران به سمتم اومدن.

فکر کنم قضیه رو فهمیدن.

وریا جلو اومد و دستش رو روی زخمم گذاشت و گفت

-درد نداری ‌؟

سرم رو به نشونه ی نه تکون دادم و گفتم

-میشه بریم پیشه نواز ‌؟

وریا دسته سالمم رو گرفت و باهم بیرون زدیم .

تا رسیدن به کلبه فقط فکرم پیشه نواز بود.

وقتی رسیدیم سریع پریدم پایین و به سمته اتاق نواز رفتم.

وارد شدم و دوباره نگاهم بهش افتاد و بغض کردم.

romangram.com | @romangram_com