#عشق_در_قلمرو_من_پارت_117

پوزخند کثیفی زد و گفت

-چه آلفای خوش بویی ! باور کنم تو یه گرگینه ای ؟ انقدر بوی بدنت خوبه که فکر کنم بجای کشتنت برای خودم برت دارم.

از خشم لرزیدم و با صدایی محکم گفتم

-تو هیچ غلطی نمی تونی بکنی ، من یا می میرم و یا شمارو می کشم.

خنده ی بلندی سر داد و گفت

-توی تنها ؟ با نوزده تا خون آشام و یه استریگو ؟ خنده داره .

پوزخندی زدم و گفتم

-هیچ وقت یه آلفا رو دسته کم نگیر عوضی.

نگاهم رو از قیافه ی کریحش گرفتم و به سمت پنچره سوق دادم.

هوا تاریک شده بود و این باعث میشد کمی از نگرانیم از بین بره.

شاید ماکان و گله اش از راه برسن و بتونن کمکم کنن.

ولی اول باید این استریگو رو بکشم چون اون میتونه بقیه رو هم به کسی مثل خودش تبدیل کنه و این یعنی فاجعه.

romangram.com | @romangram_com