#عشق_در_قلمرو_من_پارت_112


اونم اومد و توی ماشین نشست.

اینجا جای خوبی برای دعوا نبود برای همین ماشین رو روشن کردم و به سمت جنگل حرکت کردم.

توی جنگل ماشینم رو پارک کردم و سمتش برگشتم.

با فریاد گفتم

-به چه حقی اومدی توی قلمرو من ؟ اونم بدون اجازه ی من ؟

رنگش پرید و به من و من افتاد.

-م...من ..چ..چیزه ..

با لحن آلفاییم گفتم

-درست صحبت کن.

-منو از گله ام بیرون کردن و نزدیک ترین گله شما بودید.

-چرا بدون اجازه ؟


romangram.com | @romangram_com