#عشق_چیز_دیگریست__پارت_13
- نه دیوونه. واسه چی باید بترسم، دارم کیف می کنم. یاشا توام شیشت رو بده پایین ببین چه مزه ای میده. ضبط رو زیاد کن... زیادتر زیادتر یوهو....)
- (با صدای بلند) یاشا یواش من دارم می ترسم دیگه
- ببخشید؟ خوبی شما رها خانوم؟ (باز یاشا. این دختر واقعا دیوانس. انگار اصلا تو این دنیا نیست. دو ساعته هی لبخند می زنه بعدم نیم متر یهو پریده که یاشا یواش من می ترسم.) فکر کنم خواب می دیدین. والا ما سرعتمون به زور هشتاده.
- خوب زیاده دیگه. منم ترسیدم. انقدر افتضاح می رین که آدم چشاشم به زور می تونه ببنده چه برسه به اینکه بخواد خواب ببینه.
- (با عصبانیت) : پس حالا که نه خواب بودین نه تو خیال و رویا محض اطلاعتون بنده یزدان هستم نه یاشا. در ضمن استعدادتون تو دروغ گفتن هم افتضاحه. صورتتون آنچنان گر میگیره که از دو فرسخی هم یکی رد شه می فهمه. (یه پوزخند)
- (احمق تابلو کردی. اه) (با عصبانیت) : رسیدیم. نگه دارین.
- (با پوزخند) : بله حتما. بربن دعا کنین رسیدیم و الا قطعا تا رسیدن از خجالت آب می شدین با اینهمه سرخ و سفیدی که شما شدین.
من طبقۀ پنجم هستم. کاری داشتین در خدمتم.
- من کاری ندارم. خدافظ.
- ( با خنده) سرتون بهتر شده؟ قرص لازم نیست دیگه؟
- اگه بدین که ممنون می شم.
- رها خانوم به قرص خوردن الکی گویا عادت کردین. اما اصلا درست نیست. سعی کنید همیشه تا جاییکه می تونید درد رو تحمل کنید و کمتر قرص بخورید. این رو برا خودتون میگم وگرنه قرص خوردن یا نخوردن شما برای من ضرر یا منفعتی نداره. اما این باعث میشه به مرور حساسیتتون رو به قرص ها هم از دست بدین و هی قوی ترش کنید و در نهایت براتون مشکل ساز میشه. (یه لبخند) با اجازه.
romangram.com | @romangram_com