#الهه_شرقی_پارت_29
الهام طعنه رابين را نشنيده گرفت و صندلي كنار او را اشغال كرد. كيميا كه در رفتن مردد بود، همچنان بر جاي خود نشست. الهام لبخندي به پهناي صورتش زد و گفت:
- خب، نظرتون راجع به هنر ايراني چيه؟
رابين چشمكي به كيميا زد و گفت:
- عالي بود خانم. واقعاً عالي.
الهام نگاه معني داري به كيميا كرد و به طعنه گفت:
- البته هنرمند تر از منم اينجا هست، منتهي امروز نمي دونم چرا حوصله اش رو نداره.
كيميا به الهام چشم غره اي رفت، ولي رابين با نگاهي تحسين آميز به كيميا لبخند زد و گفت:
romangram.com | @romangram_com