#احساس_من_پارت_94


- اگه شما مهندسی صنایع غذایی داری ما دکتراشو داریم پس لازم نیست هی این مدرک نیمچه مهندسی رو به رخ من بکشی، در ضمن بهتره مدرکتونو بذارید دم کوزه آبشو بخورید .

- بله جناب دکتر لازم باشه دم کوزه هم میذارمش .

- به هر حال این یه پیشنهاد بود ،همین .

- ببین من از گشنگی هم بمیرم زیر دست تو یکی کار نمی کنم .

با خنده مسخره اش گفت:

- هرجور راحتید خانم مهندس روز خوش .

به طرف در رفت :

- به پیشنهادم فکر کن خانم سازگار ، دیر بجنبی همین سمت منشی گری هم از دست پریده .

در بسته شد با عصبانیت کتابو پرت کردم سمت در . پسره احمق همین کم مونده بیام منشی جنابعالی بشم . دوباره نگاهی به قفسه های کتاب انداختم و زیر لب با حرص گفتم آخه یکی به من بگه این همه کتاب واسه چی می خواستی رفتم و روی صندلیم نشستم و با بی حالی به دور و بر نگاه کردم . تقه ای به در خورد بعد در باز شد نیما بود سرشو آورد داخل:

- اجازه هست ؟

- بیا تو ...

اومد داخل :

- ببینم این پسره داره راست می گه؟

- کدوم پسره؟

- آرسانو می گم دیگه!

-مگه چی گفته؟

- هیچی امروز اومد دفترم گفت داری سهمتو بهش واگذار می کنی ...چرت می گفت دیگه نه؟


romangram.com | @romangram_com