#احساس_من_معلول_نیست_پارت_114
هنگامه ابرویی بالا انداخت و گفت :
-نه شب غیر از خونه کجا می تونم ؟
پیروز من و منی کرد و با تردید گفت :
-می یاین بامن بریم بیرون شام بخوریم ؟
هنگامه متعجب گفت :
-شام ؟ به چه مناسبت ؟ نکنه تولدتونه ؟
پیروز لبخندی زد و گفت :
-نه ! تولدتم نیست . ولی ... ولی دلم یه جوریه . انگار ... انگار گرفته .
هنگامه از تنهایی پیروز ناراحت شد و گفت :
-باشه چشم . اجازه بدین به مامان خبر بدم که نگران نشن .
بعد از تعطیلی موسسه ، هنگامه ماشینش رو همونجا گذاشت و سوار ماشین پیروز شد . همین که سوار شد گفت :
-بازم آهنگ بی کلام پیانو می ذارین ؟
پیروز لبخندی زد و گفت :
-من آهنگ دیگه ای تو ماشین ندارم .
آهنگ لایت پیانو تو فضای ماشین پخش می شد . فضای قشنگی بود . پیروز تحت تاثیر فضای اروم حاک بر ماشین با لحن صمیمی تری گفت :
-جوابت به نویدی قطعیه ؟
هنگامه از خلسه ی آهنگ بیرون اومد و گفت :
-بله ! من از علاف کردن مردم خوشم نمی یاد . اهل با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن هم نیستم .
پیروز مکثی کرد و گفت :
-می خوای من باهاش حرف بزنم ؟
هنگامه گفت :
-من همیشه اینطور مشکلاتم رو خودم حل کردم . برادری همراهم نبود که بخواد جورم رو بکشه . نمی دونم چه حسی می تونه داشته باشه که ادم داداشش رو بفرسته جلو !
romangram.com | @romangram_com