#احساس_اشتباهی_پارت_93

و تند خواستم بکشم بیرون که دوباره لبخندی زد گفت:
_به خانوم نستو خوبین؟
خوشحالم از دیدنتون
لبخند پر استرسی زدم
_ممنون
همچنین
سری تکون داد گفت:
_اینجا میتونم بشینم؟
دلم میخواست فقط زودتر بشینم با این لباس پوشیدنم خاک
سری تکون دادم
نشستم
با فاصله ای کم کنارم نشست و پاشو روی پاش انداخت
کیف دستیمو روی پام گذاشتم و دستامو روش 3 0
نگین که اونورم نشسته بود به شایسته گفت:
قیاص جون نوشیدنی چی میخوری؟؟
یهو دست گرم شایسته روی کتف لختم نشست گفت:
_ببین خانوم نستوی عزیز چی میخوره
_تو چی میخوری ساینا؟
_هرچی بیاری فرقی نمیکنه
نگین پاشد
دست شایسته هنوز روی شونم بود
تکونی به خودم دادم
_میشه دستتون و بردارین؟
_اوه بله
و دستش و برداشت

romangram.com | @romangram_com