#دوست_دخترم_میشی_پارت_2
-بدو برو یه نوشابه بگیر الان مهمونا میان..
-چشم اومدم...
-یه ساعته میگی اومدم اما از جات تکون نمی خوری.. زود باش ، خیر سرت دوروز دیگه می خوای بری دانشگاه هنوز ادم نشدی.
-ااااا مامان
-چیه مگه راست نمی گم؟؟
-باشه باشه اره مامان جونم تو همیشه راست میگی دارم میرم.
اوففف.. خدایا به خیر بگذرون، این مامان منم که همیشه غرغرو یه روز نشد یه موضوع رو کش نده ها.. به هر حال ما بریم این نوشابه رو بخریم که الان این مهمونای ما که خانواده ی عموم اینا هستن میرسن ...
بدو بدو از پله ها رفتم پایینو در کوچه رو باز کردم و رفتم بیرون...بعد از اینکه برگشتم نوشابه رو گذاشتم تو اشپزخونه و برگشتم به اتاقم تا لباسمو عوض کنم..
بعد از این که لباسامو عوض کردم و دیدم که وقت زیاده و مهمونا هنوز نیومدن زود لپتابمو برداشتمو به نت وصل شدم... وقتی وارد ایدی اسکایپم شدم دیدم بله.... دوست خودمون بهار خانوم هم تو اینترنت علافه.
راستش بهار یکی از دوستای دوران مدرسم هست که از بین همشون فقط من و اون با هم تو یه دانشگاهیم و هم رشته ایم، یعنی قراره بشیم.
زود قبل از اینکه ارتباطو قطع کنه تایپ کردم:
-سلام بر بهار خانوم .. چه خبرا؟؟؟
romangram.com | @romangram_com