#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_25

بعدشام یه دسر مختصرهم خوردیمو راه افتادیم که بریم.دم درفرهادودیدم
-فرهاد بخاطرامشب ممنون.ببخشید اذیت شدی!
+این چه حرفیه خواهری!وظیفم بود.مهم اینه که توالان سالمی.اگه ارتین دیر میرسید معلوم نبود الان چه بلایی سرت می اومد
-ارتین؟؟😳
+اره ارتین دیگه فرشته نجاتت
ایـــــــــــــــــــــول پس اسم عاقا ارتین بود.خخخخ
-اره اگه نبود معلوم نبود چی میشد.راستی رفتن؟دیگه برنگشتن سرمیزشون!!
+ارتین کمتر اینجورجاها میادبعد ازون اتفاق دیگه حال وحوصله موندنو نداشت رفت!سهیل و بقیه هم همین طرف نشستن
-اها باشه بازم ممنون شب بخیر فرهاد جونم
+شب توهم بخیر الی من
بعدم رو پاشنه پام بلندشدمو گونشو بوسیدم😘و رفتم.عجبــــــــــــــ!!!پسره چه اخلاق مزخرفی داره هاا.خدابه داد زنش برسه.اییییییییی😁
بچه ها قبلا رفته بودن
....پیش ماشین.ساعت ۱۰ بود.همیشه قبل ده خونه بودم ولی ایندفعه دیر شد.بابا اجازه نمی داد خودمم خوشم نمی اومد.
-بریم بچه ها سوارشین.

romangram.com | @romangram_com