#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_15
یه قیافه مظلوم به خودم گرفتم.فرهاد گفت:
+قیافتم اونجوری نکن.میخواستم بگم همه میزامون پره ولی چون شما هرکسی نیستی و عزیز دلمــی به بچه ها میگم قسمت مهمونای ویــژه رو براتون اماده کنن😍
عیــن خــری که بهش تیتاب داده باشن(یه چیزی میگما شما باور نکنین میخواستم نهایت خوشحالیمو درک کنین😆) خوشحـــــــــال پریدم و گونشو بوسیدم.فرهاد واسم مث آرسام بود.مث اون دوسش داشتم.
-اخ من قربونت بشم فرهاد.مـــــــــرررسی
+کم مزه بریز وروجک.برو تا پشیمون نشدم با شهاب برین تا راهنماییتون کنه.شهـــــــاب؟
شهاب یه پســر باحال بودکه به فرهاد کمک میکرد.خیلی باهاش حال میـکردم
+به بـــــــه چشمم روشــــــــن!
-خفــــ بابا بار اولم که نیست میام اینجا پایه ثابتم.واسه همین همه رو میشناسم.
+باشه بابا نــزن مارو -ایــــــــــش!
شهاب اومد به طرفمون و گفت:جونم داداش؟
فرهاد+شهاب خانومای گلو راهنمایی کن قسمت مهمونای ویــژه.
شهاب+چشــم.بفرما ابجی الناز.
اوووووه بفرما دیدی گفتــم؟همه به دنبالش راه افتادیم و مارو برد قسمت مهمونای ویــژه.wooooow!اینجا محشـــــره.میزای چهار یا پنج نفره سفید توی یه فضای سبـز.یه فضای باز با یه عالمه درخت چنار خوشگل.با چراغ های سفید که فضارو روشن میکرد.پســـــــر اینجا عالیــــــــــــه😍😍😍
شهاب+خوب خانوما بفرمایید.الان میام خدمتتون.
romangram.com | @romangram_com