#دختری_که_من_باشم_پارت_32

خندیدم و گفتم:بابا عاشقیا! مامان چیزیش نیست فقط فشارش افتاده سرمش که تموم شه حالشم خوب میشه

بابا با حرص گفت:پسره چشم سفید . من دارم باهات جدی حرف میزنم!

مچ دستمو محکم گرفت و گفت:شنیدم بی آبرویی میکنی؟!

یه تای ابرومو دادم بالا و گفتم:یعنی چی؟

_:خودت میدونی یعنی چی؟!فکر کردی در و همسایه کورن ؟نمیبینن هر شب یه دختر میاد تو خونت؟حالا مش رحیم دهنش قرصه جلو دهن اونا رو نمیشه گرفت!

من:اها در و همسایه اومدن زنگ زدن به شما که من دست از پا خطا میکنم بله؟

_:هر کسی که گفته مهم اینه که راسته!

یادت باشه ما ابرو داریم نمیذارم ابروی چندید و چند ساله منو با ندونم کاریات ببری .

من:شما نگران ابروتون نباشین. ابروی شما مال شماست ابروی منم مال خودم!

_:خجالت بکش پسر برو خدا رو شکر کن فرشاد امد و بهم خبر داد. اگه این کاراتو تمومش نکنی به خدا کاری میکنم پشیمون شی

من:اها پس کلاغ جدیدی که استخدام کردین بپای من باشه فرشاده!میگم چرا چند وقته به پر و پای من میپیچه نگو میخواسته اطلاعات جمع کنه.

بابا با عصبانیت گفت:واقعا که به حال تو باید تاسف خورد.

نفسمو فوت کردمو و گفتم:من باید برم خیلی خستم.از مامان خداحافظی کنین با اجازه

و سریع از جلوی چشمای خشمناک بابا رد شدم

هنوز نفهمیده بود پسرش از اون ادماییه که با زور نمیتونه روشون اثر بذاره شاید اگه یه بار مثله یه پدر می اومد و مردونه باهام حرف میزد هر چی میگفت قبول میکرد ولی با این کاراش من بیشتر تحریک میشدم که لجبازی کنم.





صبح بیکار بودم ولی زود بیدار شدم. چون مش رحیم نبود خودم باید میرفتم نون بخرم!

لباسامو پوشیدم و پیاده از خونه زدم بیرون. نیم ساعتی تو صف نون معطل شدم ولی عوضش دوتا نون سنگک تازه گیرم اومد خیلی وقت بود که نون سنگک نخورده بودم باید به مش رحیم میگفتم از این به بعد صبحا نون سنگک بگیره!

داشتم میرفتم تو کوچه که موتور آوا رو دم در دیدم!

اروم اروم از پشت درختا جلو رفتم دیدم یه پاکت دستشه و داره زنگ خونه رو میزنه!

پس دلش واسم تنگ شدهو اگر نه دلیلی نداشت بیاد اونجا! حالا نوبت من بود تا کارشو تلافی کنم. اروم اروم رفتم جلو. از زنگ زدن خسته شده بود چند بار کوبید به در و گفت:کسی خونه نیست؟

یواش رفتم و دقیقا پشت سرش ایستادم.

پاکتو گذاشت تو صندوق پست خونه همین که خواست برگرده با من سینه به سینه شد. با ترس نفس عمیقی کشید و به من نگاه کرد وقتی دید منم ترسش بیشتر شد اروم رفتم سمتش و گفتم:میبینم که اومدی در خونه من!

همون طور که به اطراف نگاه میکرد تا از زیر دستم در بره گفت:اومدم پولتو بهت بدم!

هیچی گفتم فقط جلو جلو رفتم تا خورد به در.

زل زد تو چشامو و گفت:چی کار میکنی؟برو کنار میخوام برم!

خواست بره کنار با دستم مانع شدم با اون یکی دستم در خونه رو باز کردم و هولش دادم تو!

خواست در بره گرفتمش و درو بستم . با مشت کوبید تو سینم و گفتم:ولم کن دیوونه!

سینم درد گرفت ولی به روی خودم نیاوردم گفتم:کجا ؟من تازه گیرت اوردم!

با حرص گفت:اگه درو باز نکنی جیغ میزنم!

romangram.com | @romangram_com