#دختر شیطون_پارت_61
همینجوری غر میزد و دور میشد
سرمو هنوز برنگردونده بودم که دیدم ارسام موهامو از پشت کشید که جیغم دراومد...
حالتم جوری بود که پشتم به ارسام بود و سرمو از پشت خم کرده بود رو سینش و ل*ب*ش کنار گوشم بود.
زمزمه کرد
- اشکات کو پس جوجه ؟
همینجوری که تقلا می کردم از ب*غ*لش بیام بیرون گفتم
- من معمولا بدون اشک گریه میکنم !
پوزخندی زد که چون ل*ب*ش چسبیده به گوشم بود قلقلکم اومد و سرمو خم کردم .
آب یخ بود ولی بدنم داغ شده بود .
بدن ل*خ*تش که به بدنم چسبیده بود, حتی از روی لباسمم برجستگی های عضلات شکمشو حس میکردم .
دیگه داشتم خل میشدم .
اومد دوباره چیزی بگه که صدای کتی جون مانع شد ...
فاصلمونو بیشتر کرد .
- بیا نفس . بیا بگیر بکن دورت مادر
.اول من از پله های استخر رفتم بالا و اومدم حوله رو بگیرم که کتی جون کشیدش و گفت
- وا !! مادر رو لباس میخوای بکنی دوره خودت ؟. دربیار اونارو دیگه ...
فقط نگاش کردم . الان چی بگم ؟؟
بگم این ماموت گنده که پسر تو باشه بهم نامحرمه ؟؟
یکم من و من کردم که یهو گفتم .
- اوممم. چیزه .... خب ...خب من روم نمیشه !
کتی جون شیطون خندید و گفت
- مادر از کی خجالت میکشی .
منم مثل ارسام جونت بدون که یه نظر حلاله ... بعدم همین الانشم چیز پنهانی نیستااااا. دقت کن !!
گیج نگاش کردم که خندید و با بالا تنم اشاره کرد .
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییی
خداااااااا ارسااااامو محو و نابود کن.تو این بلیز سفیده که تا اندر درونمم پیدااااشده !
بلیزه خودش سفید و نازک بود دیگه خیسم شده بود ..لباس زیر و بند و بساطم که قرررمز!..بلهههه !
هول اومدم حوله رو بگیرم که بازم دستشو کشید عقب .
- دربیار !
دیگه گریم داشت در میومد که صدای ارسام اومد .
چشمم که بهش خورد بیشتر آب شدم . این هیزم یه ساعته ایستاده دیدم میزنه .
- مامان بزارید بندازه رو همینا حولشو
کتی جون متفکر نگاش کرد و یهو شیطون شد .
@romangram_com