#دختر شیطون_پارت_54
اول عین پیر زنا سه تا صلوات فرستادمو سه تای دیگه هم نظر کردم بعد انجام عملیات !!(قسطیه؟؟)
عین دزدا پاورچین پاورچین رفتم بیرونو درو اروم بستم ....
اصلانم به روی خودم نیوردم باید به ارسام شب بخیر بگم ....
والا پسره پرو
خوشحال و سرخوش اومدم برگردم که صورت کتی جونو تو نیم میلی متری صورتم دیدم و دوتا مون جیغ کشیدیم بنفشششش و منم هول شدم برگشتم با سر رفتم تو در که نابود شدم بعد برگشتم باز رو به کتی جون
بعد یکم عین منگلا به هم نگاه کردیم و کتی جون زود تربه خودش اومد و
دستشو از روقل*ب*ش برداشت !!
- وای دختر چرا جیغ میزنی ؟؟
- خوب شما چرا جیغ زدین ،؟
- وا خوب تواین تاریکی یهو یکی بیاد تو حلقت جیغ بزنه نمیترسی بچه ؟. منم شب کورم. سکته زدم ...
به زور جلو خندمو گرفتم و گفتم
- وای ببخشید !خوبید الان ؟؟
- اره مادر . کجا میری نصف شبی ؟
یهو یادم افتاد کجا بودم و میخواستم کجا برم !!!!!
ینی قربون شانسم بشم که شمسی جونو گذاشته تو جیبش ..
به زور لبخند ژگوند زدمو اومدم چیزی بگم که یهو در اتاق باز شد و این اورانگوتان اومد بیرون .متعجب گفت
-چرا جیغ زدین ؟؟
- هیچی مادر ! نگفتی نفس کجا میخواستی بری ؟؟
هول یکم فکر کردمو گفتم
- م..من ... چیزه .آهااااا .میخواستم برم ساکمو بیارم .
تو اتاق ترلانه ...
جاش گذاشته بودم
کتی جونم انگار قانع شد چون گفت
- خب خوبه . من خودم اوردمش برات . بیا عزیزم . بگیر برو بخواب . لباساتم عوض کن خفه شدی تو این ....
بعدم منتظر ساکو گرفت جلو صورتم .
با بهت رومو از ساک گرفتمو برگردونوم سمت ارسام .
کاملا تابلو بود داره از خنده میپوکه ولی فقط چشماش میخندید .. قیافه ی تعطیل منو که دید ساکو گرفت و منم عین عروسک کوکی کشید تو اتاق ...
- مرسی مامان جونم .شبتون بخیر..
درو بست و چشمای شیطون و خندونشو دوخت به صورت مچاله ی من و گفت
- خیلی خوش شانسی . بدو بریم که جات همونجاییه که ازش فرار کردی ..
با حرص نگاش کردم و اومد بره که
عین ملخ جهش کردم جلوش و گفتم
- پس رو کاناپه بخواب ...
@romangram_com