#دختر شیطون_پارت_28
--نمیشینی ؟؟
یکم خیره نگاش کردم .
حس خوبی نداشتم .
اروم نشستمو چشم دوختم به دهنش که پاشو رو اون یکی پاش انداخت و نگام کرد .
--امروز عصر از طرف یکی از دوستام دعوت شدم به یه گود بای پارتی دوستانه که قبل از رفتنش به هلند میخواست بگیره . منم رفته بودم پاساژ همیشگی . همون پاتوق منو ترلان !
داشتم به یه کت شلوار تو ویترین نگاه میکردم که از دور خنده بلند یه دختر توجهمو جلب کرد .
نیم نگاهی انداختمو اومدم برم تو مغازه که یهو دوباره برگشتم ..فکر کردم ترلانو دیدم . واسه همین یکم جلو تر رفتم یکم ازشون دور بودم . واسه همین از بین جمعیت سخت میشد کسیو شناسایی کرد . ولی ترلانو دیدم که تو دستش پر از پلاستیک بود و خودش تقریبا توشون گم بود . با یه دختر دیگه بود. من عقب تر از اونا بودمو جایی که اونا بودن تقریبا آخر پاساژ بود . دقیقا همونجایی که پر از مغازه های خالی و تاریکه !
عصبی دست توموهام کشیدم
- سریع برو سر اصل مطلب ارتا !
سرشو تکون داد .
-- اومدم برم سمتش که دیدم یهو ترلان داره از دختره دور میشه . با سرعت رفتم تا بهشون برسم که یهو دیدم دختره که همراه ترلان بود که همین نفس خانومم بود کشیده شد تو تاریکی اینقدر سریع که یه لحظه شک کردم واقعا اونجا بود یا من توهم زدم !
دوییدم همون سمت . ترلان رفته بود و بین جمعیت گم شده بود و منم رفتم دنبال نفس خانم . جایی که نفس کشیده شده بود کلا تو یه قسمته دیگه که تقریبا اصلا دید نداشت و منم چون از اول دقت کرده بودم فهمیدم .
رفتم جلو ولی هر چی گشتم چیزی نبود. داشت باورم میشد خیالاتی شدم که یهو از تو یه مغازه ی بزرگ خیلی تاریک صدای جیغ اومد .. تو اون سر و صدای پاساژ گم شده بود ولی من چون نزدیک بودم شنیدم
اروم رفتم جلوکه ....
نیم نگاهی به صورت شوکم انداخت و سرشو انداخت زیر و ادامه داد.
-- دیدم یه پسر جوون تو فاصله ی خیلی نزدیک از نفس ایستاده و معلوم نیست چه غلطی میکنه .. نفسم جیغ میزد ولی مثه اینکه زورش به پسره نامرد نمیرسید
نفهمیدم چرا ولی با اینکه مطمئنم نبودم اصلا دوست ترلان باشه یا نه ولی رفتم جلو و با پسره دست به یقه شدم.
اروم دستشو کشید کنار ل*ب*ش که زخم بود .
- اینم مدرک !
ولی من بی توجه به ارتا خون خونمو میخورد .
کی نفسو تو تاریکی گیر اورده ؟
محاله یه پسر غریبه باشه چون هیچ احمقی نمیاد تو شلوغی با یه دختر لاس بزنه !
اونم به زور ..
اگه دیده باشنش نقشه هام به فنا میره
با صدای عصبی غریدم .
-- فهمیدی کی بوده ؟
نگام کرد و سرشو به نشونه ی اره تکون داد .
-- سامان !اینجوری که ترلان میگفت نامزد سابقش بوده ...
اونقدر عصبی بودم که دسته های مبلو محکم تو مشتام فشار میدادم و پوست دستام به سفیدی میزد ..
دختره احمق ! اخر پیداش کردن ..
نفهمیدم چی شد که یهو بلند شدمو بی توجه به صدای ارتا با عصبانیت غیر قابل کنترل شده ای راه افتادم سمت اتاق نفس ...
ادمش میکنم ..نباید با من در می افتاد.دختره ى لجبازه سرتق..
اونقدر عصبی بودم که اصلا برام مهم نبود الان تو چه حالیه.
@romangram_com